محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ وقتی یلدا ابتهاج خبر درگذشت پدرش را به صورت رسمی اعلام کرد، شبکههای اجتماعی به طرفه العینی پر شد از تصاویر، ویدئوها و اشعار هوشنگ ابتهاج؛ پُستهایی اغلب تکراری که فقط به چند شعر و نطق کوتاه محدود میشد و بازنشر چندباره آن، گویا داشت از یک دستورالعمل همگانی پیروی میکرد؛ الگویی برای عقب نماندن از قافلهای که دارد با سرعت هرچه تمام به خبر درگذشت «سایه» واکنش نشان میدهد و باید به همین صورت جلو برود. اتفاقی که پیش از این نیز، بعد از درگذشت بزرگان دیگر عرصه هنر و ادبیات، شاهد آن بودیم.
به نظر میرسد جامعه امروز دوست دارد با ولع زیاد و اشتهایی سیری ناپذیر در چنین بزنگاههایی حضور خودش را اثبات کند و بگوید او هم شاعری، چون ابتهاج را دوست داشته و میشناخته و مهر تأیید و ادله محکم اگر میخواهید، بفرمایید بروید آخرین پست اینستاگرام را رؤیت کنید! اما چطور شناختنی؟ پیش از این اوضاع چگونه بوده است؟
چه نشانهای وجود داشته که بتواند ما را متوجه کند همان افراد داغدارِ امروز، دیروز مخاطب شعر او بوده اند؟ و حالا یک پرسش بزرگ تر؛ اصلا آیا در این دوره و زمانه میتوانیم بگوییم شعر همچنان مخاطب دارد؟ مخاطبی که پیگیر باشد، بخواند، بشنود، بشناسد و بشناساند؟ یا نه، باید بپذیریم در خلال بازار داغ صفحات مجازی و هیاهوی صفحاتی که شعر و شبه شعرها را به خورد مردم میدهند و در میان وضعیت بی حساب و کتاب بازار نشر و کتاب، شعر رفته رفته مهجورتر شده و دیگر دغدغه کمتر کسی است؟
ما امروز سراغ همین دغدغه رفتیم و از شاعران و ناشران شهرمان پیگیر این موضوع شدیم؛ اینکه عقب نشینی شعر از بازار نشر و از ذهن و قلب مخاطب چگونه اتفاق افتاده و آیا میتوانیم با اطمینان بگوییم چنین اتفاقی رخ داده است و اصلا مخاطب و شاعر و ناشر چگونه روی هم تأثیر میگذارند؟ رضا عابدین زاده، شاعر و مترجم، زهرا گریزپا، شاعر و مهدی نصیرزاده و خلیل حسینی، مدیر نشرهای مرندیز و محقق، افرادی هستند که پیرامون همین مسائل با آنها گپ زدیم.
بارها شنیده ایم که میگویند بحرانهای اقتصادی مانع از کتاب خواندن میشود، اما آیا به راستی این حرف درست است؟ رضا عابدین زاده معتقد است: «می تواند تا حدی درست باشد؛ اما آیا در قشر ثروتمند ما آدمهای کتاب خوان تری میبینیم نسبت به آن دسته از افرادی که به لحاظ اقتصادی ضعیفتر هستند؟ حقیقتی تلخ باشد یا نه، باید بپذیریم که مخاطبان شعر کم شده اند، حتی مخاطبان شاعران بزرگ. حالا مردم خیلی کمتر کتاب دستشان میگیرند و اگر دنبال خواندن شعر یا دل نوشته باشند میروند سراغ شبکههای اجتماعی؛ اما یک بحران بزرگتر هم وجود دارد؛ اینکه شاعران کتابهای یکدیگر را نمیخوانند! درواقع در این دوره و زمانه ما با تعداد زیادی شاعر و نویسنده روبه رو هستیم که دوست دارند فقط تولید کننده باشند. کسی نمیخواهد مخاطب خوبی باشد.»
او صحبت هایش را این گونه ادامه میدهد: «البته فضای مجازی مقصر نیست؛ اما مؤثر است. من به عنوان یک مخاطب میتوانم احساس کنم که هدف برخی از نویسندهها و شاعران، این است که پُست خور مطالبشان خوب باشد. یعنی آنها میدانند که در این روزگار باید روی بیاورند به قلمبه سلمبه حرف زدن و جملات قصار گفتن، چه در شعر و چه در رمان؛ اما چرا؟ چون حجم عظیمی از مطالعه این روزهای مردم در همین فضای به اصطلاح مجازی رقم میخورد.
اتفاقی که هم بر تمایل مخاطب در خریدن و نخریدن کتاب اثر میگذارد و هم بر اقتصاد چاپ کتاب. طرف شاعر است و همه اشعارش را از طریق صفحه شخصی اش به چشم و گوش مخاطب میرساند پس چه لزومی به خرید کتابش وجود دارد؟»، اما آیا این روی آوردن جدی به فضای مجازی فقط از سوی مخاطب است؟ «برای ناشران هم خیلی مهم است شاعری که میخواهند کتابش را چاپ کنند، چه تعداد دنبال کننده دارد. هم منطق اقتصادی دارد و هم بعد از چاپ آثار افراد پرمخاطب، نام نشرشان بیش از پیش سر زبانها میافتد.»
نمیتوان گفت هیچ نشری برای چاپ کتاب سرمایه گذاری نمیکند. برخی انتشاراتیها اتفاقا اشعار را کاملا با نگاهی کارشناسانه بررسی میکنند، بدون داشتن نگاهی سودآور فقط سطح شعر برای شان مهم است و تمام وکمال هزینه چاپ اولین کتاب شاعران را نیز تقبل میکنند. این را عابدین زاده میگوید و ادامه میدهد: «با این حال، سیاست برخی ناشران به ویژه در پایتخت، این است که ابتدا کتاب چند شاعر اسم و رسم دار را رایگان چاپ میکنند تا به واسطه این اسامی سرمایهای برای نشر خود دست وپا کنند؛ اما در قدم بعد که شاعران جوانتر جذب شدند، از آنها تقاضای پول میکنند.»
او همچنین معتقد است نباید از نقش جوایز ادبی نیز غافل شد: «جوایز ادبی ما ضعیف است، به این معنا که از سوی رسانهها و مطبوعات حمایت نمیشوند و آنها را به مردم و جامعه معرفی نمیکنند. شما به جوایز معتبر ادبی در جهان نگاه کنید. طرف تا دیروز یک نویسنده ناشناخته بوده؛ اما به مدد دریافت یک جایزه ادبی، مسیر پیش رویش روشنتر و بهتر رقم میخورد. میافتد توی سرازیری. حتی به لحاظ اقتصادی نیز تأمین است. همه شروع میکنند به ترجمه کتابش، کتابش همه جا فروش میرود و ناشران بزرگ میروند سراغش، اما اینجا شاعر، کتابش کتاب سال میشود و انگار نه انگار. هیچ اتفاقی برایش نمیافتد.»
رضا عابدین زاده که سال هاست در عرصه شعر و ترجمه قلم میزند و میتوانید او را با «روزهای بی حواس» و «ماه میتابد بر تمام بوسه ها» یش به یاد بیاورید، در نهایت صحبت هایش را این گونه به پایان میرساند که: «شاید باید بپذیریم که در این دوره و زمانه نقش شعر کم رنگ شده است. ضمن اینکه در مجموع، زندگی مدرن و اقتضائاتش به همراه رسانههای جدید، رفتارهای تازهای تولید میکنند. به اعتقاد من جامعه از این منظر که برای شعر ارزشی قائل باشد گذشته است. شاید هم اتفاقا راه نجات همین باشد؛ همین که بپذیریم شعر دیگر مسئلهای است برای حال خودمان و خلوت خودمان.»
زهرا گریزپا، دیگر شاعر مشهدی نیز بر این باور است که شعر امروز مخاطب زیادی ندارد و ناشران نیز در این میان آن گونه که باید دغدغه کیفیت ادبی آثار را ندارند: «حالت ایده آل این است که ناشر باید روی کتاب سرمایه گذاری کند و هزینهای از جیب شاعر پرداخت نشود و باز ایده آلتر این است که حق التألیفی هم به شاعر پرداخت شود؛ البته این نکته را هم بگویم که این اتفاق بیشتر برای اوقاتی است که ناشر با شاعری طرف است که دارد کتاب دوم یا سوم خود را چاپ میکند و برای خود سابقهای دست و پا کرده است. اتفاقی که معمولا رخ نمیدهد. در همین مشهد خودمان، ناشران حتی برای شاعرانی که میخواهند کتاب دوم یا سوم خود را چاپ کنند و بعضا اولین کتابش هم موفق به کسب جایزهای شده است این هزینه را تقبل نمیکنند.»
شاعر کتاب «استکانی کنار بعدازظهر» میگوید: «غالبا میگویند پخش خوبی ندارند و کاغذ گران است و در نهایت اینکه نمیتوانند خوب بفروشند. ملاک بیشتر شاعران این است که طرف بیاید پول بدهد کتابش را چاپ کند. ناشران مشهدی اصلا علاقهای ندارند که خودشان روی کتابی سرمایه گذاری کنند. در تهران به نظر این اتفاق بیشتر رخ میدهد، نه اینکه خیلی زیاد باشند؛ اما هستند ناشرانی که میآیند برایتمام مراحل کتاب سرمایه گذاری میکنند؛ البته که تیراژ باز هم پایین است. برخی هم مشارکتی کار میکنند؛ بخشی از هزینه را مؤلف تقبل میکند و بخشی را ناشر. ناشر اگر مطمئن باشد کتابی که قرار است چاپ کند صددرصد میفروشد و به چاپ چندم میرسد، به طور قطع روی آن سرمایه گذاری میکند. چشم انداز ناشران این است که کتابهای شعر خوب فروش نمیرود و برای این البته تلاشی هم نمیشود.»
زهرا گریزپا در میان صحبت هایش، شرایط این روزها را در عرصه شعر و شاعری مقایسه میکند با مدتها قبل و بر این باور است: «پیش از این وقتی کتابی از سوی شاعری چاپ میشد، اداره ارشاد و حوزه هنری مراسم نقد خوبی برای کتاب برگزار میکردند و تعداد درخورتوجهی از کتابها را میخریدند، یعنی هم پولی که سرمایه گذاری شده بود برمی گشت، هم کتاب معرفی میشد؛ اما الان حوزه هنری ماهی یک مرتبه جلسه نقد کتاب دارد و همان هم با کلی حاشیه برگزار میشود. استقبال خوبی نمیشود و جلسات دل مردهای است.»
اما ناشران چطور به این قضیه نگاه میکنند؟ مهدی نصیرزاده، رئیس شرکت تعاونی ناشران خراسان رضوی و مدیر نشر مرندیز، میگوید: «در سالهای اخیر اگر تعداد کتاب فروشیها کم نشده باشد زیاد هم نشده است. با این حال، اگر بخواهیم در بهترین حالت به نسبت افزایش جمعیت در نظر بگیریم، این روند کاهشی کاملا محسوس است. ویترین کم است و عنوانها زیاد. همان ویترینهای محدود هم اختصاص پیدا میکند به آنچه مخاطب امروز دنبالش است، مثل کتابهای انگیزشی. طرف ویترین میزند که مشتری جذب کند و بتواند گردش کار و اجاره و هزینه را بدهد، بنابراین کتابهایی را در ویترین و جلوی دید عموم میگذارد که بداند مخاطب دارد یا احتمال بدهد فروش زیادی دارد.»
نصیرزاده میگوید: «من معتقدم نشر یک فعالیت اقتصادی است، یک فعالیت اقتصادی با رویکرد فرهنگی. انتشاراتیها نیز مانند دیگر تولیدکنندهها دارند کالا تولید میکنند و اگر بازتاب اقتصادی کارشان بازنگردد این چرخه از کار میافتد. حالا در چنین شرایطی کدام ناشر ریسک میکند و سرمایه گذاری روی یک کتاب را قبول میکند؟ به ویژه ناشران خصوصی که پشتوانهای ندارند. مگر اینکه شاعر نام آشنایی باشد و بداند طرف دار دارد.»
نصیرزاده هم به وضعیت کنونی جامعه اشاره میکند و میگوید: «واقعیت این است که فضای زندگی امروز کاملا تغییر کرده و اقتضائات و انتظارات عوض شده است. دیگر مثل قدیم نیست که شاعری یک کتاب قطور یا دیوان چاپ کند و خواننده نیز با ذوق و شوق فراوان برگههای کتاب را ورق بزند و از اولین مواجهه اش با اشعار سر ذوق بیاید و لذت ببرد. یا به عنوان مثالی دیگر، نمیتوانید مثل سابق، کتابخانههای بزرگ و انبوه کتابها و آدمهای علاقه مندی را پیدا کنید که برای تک تک کتابهای داخل کتابخانه شان وقت گذاشته و زحمت کشیده اند. انگار خانههای کوچک و اجارهای امروز دیگر ظرفیت این را ندارند.»
خلیل حسینی، مدیر نشر محقق و نویسنده و فعال فرهنگی نیز معتقد است بیشتر از اینکه میل شاعران در این وضعیت اثرگذار باشد، تمایل مخاطبان تعیین کننده است: «شاعران دوست دارند کتاب هایشان چاپ شود. این مخاطبان هستند که علاقهای به خرید کتاب شعر ندارند و یک دلیل این اتفاق را باید در اوضاع معیشتی مردم جست وجو کرد. وقتی گذران زندگی و معاش دغدغه اصلی مردم باشد و آرامشی که باید بر زندگی شان حاکم شود در گرو همین تأمین معاش است، آنها نه تنها کتاب شعر، بلکه هیچ کتابی نمیخرند و نمیخوانند. در این میان، کتاب فروشیها و انتشاراتیها چه میتوانند بکنند؟ شبیه به بنگاههای اقتصادی کوچک و بزرگ دیگر، در بازار چاپ ونشر هم عرضه وتقاضا مهم است. وقتی مخاطبی نیست و تقاضایی وجود ندارد، عرضه کنندهها هم سرمایه گذاری خاصی در این باره انجام نمیدهند؛ چون بازگشت سرمایهای وجود ندارد.»
حسینی در انتهای صحبت هایش یک نکته دیگر هم میگوید؛ خطاب به آن دسته از افرادی که گمان میکنند هرچه از ذهنشان تراوش کرد شایسته چاپ شدن است و عرضه به بازار کتاب: «پیش میآید که برخی افراد چیزکی میفرستند و ما هم میخوانیم و به رسم ادب نکتهها و جنبههای مثبت ماجرا را میبینیم. همانها را در شبکههای اجتماعی هم منتشر میکنند و کلی به به چهچه میشنوند. نهایت هم این میشود که خیلی مصر و محکم اقدام به چاپ دل نوشتهها و نوشتههای شان میکنند. فارغ از اینکه واقعا هر چیزی ارزش چاپ شدن ندارد. این هم یک جنبه از این ماجراست.»